به گزارش روابط عمومی دانشگاه، به همت معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه ادیان و مذاهب نخستین وبینار «تقریب مذاهب: از نظر تا عمل» با سخنرانی دکتر عباس خامه یار با موضوع ارزیابی تلاشهای تقربی جهان اسلام در چهار دهه گذشته برگزار شد.
معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه ادیان و مذاهب با بیان اینکه ایده وحدت اسلامی در قرن 19 میلادی شکل گرفت تاکید کرد: برای آسیب شناسی یک پروژه، بررسی پیشینه و سیر حرکتی آن در طول تاریخ ضرورتی غیرقابل انکار است. مسئله وحدت اسلامی نیز از این قاعده مستثنى نیست. بررسی رویکردهای مختلفی که نسبت به این مسئله در طول تاریخ وجود داشته و اثراتی که هریک بر امت اسلامی گذاشته است، در صورت بندی ایدهای مطلوب و کارا از وحدت اسلامی، بسیار موثر خواهد بود.
وحدت اسلامی از چه زمانی برای امت اسلامی تبدیل به مسئله و دغدغه شد؟
وی گفت: حتما ما یک مشکل و چالشى در جهان اسلام داشتهايم، یک حالت واگرایی وجود داشته که اینقدر ما به این سمت حرکت کردیم. احساس نیاز به یک گفتگوی متقابل وجود داشته. بنابراین ما یک چالشی داشتیم که این ضرورت را برای دو طرف به وجود آورده است. ابتدا باید ببینیم که این گفتگو و این تبادل فکری با چه عللی و در چه شرایطی و با چه هدفی در گذشته انجام شده
قبل از اين تاريخ هم، پس از دوران صفويه كه جنگهاي مذهبي صفوي ـ عثماني به اوج خود رسيده بود و علماي طرفين هم دست به تكفير و تفسيق يكديگر زده اديبات تفرقهافكنانهاي را خلق كرده و نشر دادند، تا درآمد و نداي وحدت شيعه و سني سر داد و علماي را جمع كرد و… ولي به نتيجهاي نرسيد.
اینطور که من تحقیق کردم از سده 13 هجری یعنی 19 میلادی بحث وحدت یا همسازگری اسلامی مطرح بود. یک عنوانی هم داشت: اتحاد اسلام. آن موقع پان اسلامیسم مطرح بود. شبیه پان ترکیسم و پان عربیسم. اگر با فرهنگ امروزین خواسته باشیم همسانی کنیم با واژه اسلام گرایی مترادف است. البته خیلی ابا داشتند که عنوان پان اسلامیسم را به کار ببرند. واژه خوبی برای اسلام گرایان نبود ولی بعد عادی شد و تبدیل به یک مطالبه عمومی نخبگان و علما شد. جنبش اتحاد اسلام همزمان با جنبش اتحاد اسلاو و اتحاد ژرمن در اروپا پديد آمد اما با آن دو جنبش تفاوت ماهوي داشت هدف، رهايي جهان اسلام و سرزمينهاي اسلامي از سيطره اقتصادي، و سياسي و نظامي اروپا بود.
تعاریفی از وحدت اسلامی
دکتر خامه یار ادامه داد: مقبولترين و شايد وجيهترين تعريف از وحدت و تقريب كه معمولترين آن نيز ميباشد، وحدت پيروان مذاهب اسلامي، به معناي هم زيستي هواخواهانه آنان نسبت به يكديگر است، به عبارتي ديگر…. همدلي و همسازگري و همگرايي اسلامي است.
لازمه اين تعريف اين است كه مسلمانان در مذاهب مختلف پيروان ساير مذاهب را به عنوان مسلمان به رسميت بشناسند و دست به تكفير آنان نزنند. براساس اين تعريف، پيروان مذاهب اسلامي با حفظ تأكيد بر هويت مذهبي خود در كنار يكديگر قرار ميگيرند. و اين برگردان همان تعريفي است كه داعيه داران اتحاد اسلام، از «وحدت اسلامي» به معناي «اتحاد بين مذاهب» داشتند.
تعريف ديگري از وحدت اسلامي، درآمدن تمامي مسلمانان به يكي از مذاهب اسلامي است، ايجاد وحدت اسلامي با تك مذهبي ساختن مسلمانان. عدهای دانسته یا ندانسته این جنبش را نهضت تبدیل همه مذاهب به یک مذهب میدانستند. یعنی اینکه ما بیاییم همه مذاهب را در یک مذهب ترکیب کنیم و مذهب واحد ایجاد کنیم. در تاریخ معاصر ما، احسان طبری اندیشه اتحاد اسلام را به عنوان بازگرداندن 72 ملت تفسیر میکرد. بازگرداندن 72 ملت به یک ملت واحدِ محمدی. با همان آداب و رسومِ یک مذهب. در کتاب «فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایه داری در ایران» به این مسئله تاکید دارد که منظور همان ایجاد یک مذهب واحد است. این باور ناشی از یک نوع خلط رایج بین «اتحاد بین مذاهب» و «وحدت مذاهب» است.
عمر بن عبدالعزيز هشتمين خليفة اموي، و ياووز سليم نهمين سلطان عثماني، دو نمونة برجسته در تاريخ اسلام از عملكرد دو ديدگاه متفاوت نسبت به «اتحاد اسلام» ميباشند كه بيترديد، درنگ و تأمل در اين دو راه متفاوت وحدت اسلامي، براي درك تفاوت دو تعبير «اتحاد بين المذاهب» و «وحدت مذاهب» را رهگشا ميتواند باشد. عمربن عبدالعزيز سياستش در قبال پيروان مذاهب اسلامي را به معناي يكسان سازي مذهبي مسلمانان تعبير ميكرد. يعني معتقد به «وحدت مذاهب» بود. عمر بن عبدالعزيز، وحدتگرا بود حتي با خوارج. از گذشته هم تبری میجست. اما برعكس سليم ـ و قبل از او اسماعيل اول صفوي که تعصب زيادي داشتند و به دنبال چیره ساختن مذهب خود بر سایر مذاهب بودند. در زمان عمر ابن عبدالعزيز هنوز مذاهب اسلامي ـ جزء خوارج كه آنها هم هنوز به شكل يك مذهب مدون داراي عقايد وفقه مستقل نبودند ـ شكل نگرفته بود. مذاهب اسلامي از ابتداي قرن دوم هجري به وجود آمدند ـ ابوحنيفه، مالك، شافعي، احمد بن حنبل و…. در قرن دوم و ابتداي قرن سوم فعاليت علمي داشتند.
- وحدت اسلامي در تعريفي ديگر، به خلق مذهبي جديد، برآمده از مذاهب موجود ميانجامد. مذهبي مبتني بر جمع مشتركات و تفريق اختلافات مذاهب.
- یک تعریف دیگری هم هست که تمامی مذاهب را انکار می کند. یعنی اسلام بلا مذهب.
نکته بسیار مهمی که مطرح است مبنای تعریف اول از وحدت است که همچنان امروز هم بین اهل سنت و هم بین خود ما مطرح است. همان عبارت زيبا و مشهور «قاعدة طلايي المنار» از سيدرشيد رضا، شاگرد مشهور شيخ محمدعبده، از رهبران بزرگ جنبش اتحاد اسلام ـ كه از فرط توجه و تأكيد حسن البناء بنيانگذار جماعت اخوان المسلمين به آن، بعنوان قاعدة مبنايي، گاه به وي منسوب ميگردد، ميتوان شعار اين هر دو تعريف و در حقيقت شعار راهبردي وحدت و تقريب ـ شمرد. «نتعاون فيما اتفقنا فيه (عليه) و يعذر بعضنا بعضاً فيما اختلفنا فيه: بر آنچه اتفاق نظر داريم همكاري مينماييم، و در آنچه اختلاف داريم، يكديگر را معذور ميداريم.»
جمعيت اخوان المسلمین همیشه به عنوان معتدل ترین و میانه رو ترین جریان اسلامی اهل سنت که به تشیع و انقلاب اسلامی نزدیک است شناخته می شود، تفکر تقریبی آنها بر همین قاعده طلایی المنار استوار است. هم شیخ محمد غزالی روی این قاعده تاکید داشت و هم تمامی دبیران کل یا مرشدان جنبش اخوان المسلمین كه طى يك قرن گذشته جانشين مرحوم حسن البنا شدند .
رجال جنبش «اتحاد اسلام» مانند سيدجمال الدين، محمد نامق كمال، و شيخ محمد عبده ورجال «دارالتقريب» از باورمندان به اين تعريف هستند. در زمانة ما هم بيشتر داعيهداران وحدت و تقريب، اين تعريف را دنبال ميكنند. اما برخيها، نگاه ابزاري دارند. یعنی مصلحت جويانه و براساس شرايط روز و شرايط سياسي، دعوت به وحدت ميكنند. ولی دعوتي كه از دل بر نميخيزد، لاجرم بر دل نمينشيند.
در دوره صفویه و عثمانی «تجزيه فرهنگ مذهبي» نهادينه شد
دکتر خامه یار ادامه داد: در دوره صفویه و عثمانی «تجزيه فرهنگ مذهبي» نهادينه شد. این تجزیه خیلی عميق تر از آن بود كه تلاشهاي همسازگرايانه عصر «جنبش اتحاد اسلام» و در امتداد آن «عصر بيداري اسلامي» يا زمانة ما به راحتي قادر به ترميم آن باشد. در اواخر حکومت عثمانی سلطان عبدالحمید دوم، سیاست راهبردی اتحاد اسلام را در پیش گرفت. از آغاز سلطنتش روی بحث خلافت، سیاستهای اتحاد اسلامی را پیش گرفت. بعد از درگذشت مرحوم سید جمال الدین اسد آبادى تا زمان خلع سلطنت، به این آرمان وفادار بود. سلطان عبدالحميد دوم از آغاز سلطنت و به تعبيري خلافت، سياستهاي «اتحاد اسلامي» را پيش گرفت و پس از فوت سيدجمالالدين تا زمان خلع از سلطنت (1327 ـ 1918) به آرمان جنبش اتحاد اسلام كه مهمترين آن را ميتوان اتحاد مسلمانان، استعمار ستيزي، اصلاحات و خلافت اسلامي، نام برد وفادار ماند. البته با قرائتي كه خود از آن داشت. ترديدي در اين نيست كه سياستهاي اتحاد اسلامي سلطان، در راستاي تأمين منافع امپراطوري عثماني، به ويژه مصونيت آن به اجرا در ميآمد. در آن دوران از سوي همه علماي اهل سنت و بزرگان شيعه تفاوتي ميان منافع امپراطوري عثماني و منافع جهان اسلام وجود نداشت. لذا غالب علمای نجف به شدت از آستانه حمايت ميكردند. علمای نجف علیرغم اینکه احساس میکردند که یک جفایی از سوی خلفای عثمانی به آنها روا داشته ولی سردمدار جنبش اتحاد جهان اسلام بودند و نقش بزرگی در ضرورت نگه داشتن مرزهای یک پارچگی عثمانیها داشتند. این نکته حائز اهميت بسیارى است.
صدور حکم جهاد شیعیان در حمایت از عثمانی ها
وی افزود: علمای شیعه حکم جهاد دادند. اطلاعیه مشترک و بیانیههای مشترکی دادند. البته عبدالحمید هم به مذاهب آزادی عمل بیشتری میداد. مدارا میکرد. تفاهم داشت. پست اداری و قضایی در حوزه امپراطوری را به خود شیعیان میداد. کتابها و منابع تشیع از قبيل «ينابيع المّوده» اثر شيخ سليمان بلخ قندوزي را منتشر میکرد. عزاداریهای شهدای کربلا در آن موقع آزاد شد درحالی که زمان نادر افشار اینها ممنوع بود.
یک ملاقات دوستانه با آخوند ملا محمد کاظم خراسانی داشت که آن موقع مرجع تقلید شیعیان بود. علاوه بر ميرزا ابوطالب مجتهد زنجاني (متوفي 1329 هـ.ق) كه از ديرگاه با انديشههاي سيدجمال آشنا بود، علماي ديگري چون ملا محمد فاضل شربياني (بعد از درگذشت ميرزاي شيرازي)، آقا نجفي از علماي بزرگ اصفهان و…. برخيها بر لزوم اتحاد بيش دو دولت اسلام يعني ايران و عثماني تأكيد داشتند. عبدالحميد دوم، خود را پيش و بيش از آنكه سلطان عثماني بداند، خليفة مسلمين ميشمرد. او باور داشت هميشه عنوان «اميرالمؤمنيني» ميبايست مقدم بيايد. و عنوان پادشاه عثماني ميبايست در مرتبه دوم قرار گيرد . او علاقه داشت كه اسلامبول يا آستانه، در ميان مسلمانان به نام «دارالخلاقه» خوانده شود.
مهمترين و بارزترين سياستهاي راهبردي سلطان عبدالحميد در روياروي با معضلات و تهديدهاي متعدد دروني و بيروني، پيوند زدن ميان خلافت عثماني با جنبش اتحاد اسلام بود، احسان ثريا سيرما، پژوهشگر معاصر تركيه بر اين باور است كه از آنجايي كه سلطان عبدالحميد تنها اميد نجات دولت عثماني را كه داشت تكه تكه ميشد و تمامي اروپا به آن چشم داشت، در اتحاد مسلمانان ميديد، تكاپوي ديني ـ سياسي خاص خود را به اجرا در آورد. هدف او از اين سياست جديد، پيوند دادن تمامي مسلمانان خارج از آناطولي به خود بود و ميخواست آنان را در مقابل امپرياليزم جهاني متحد نمايد. «براي انجام اين خواسته او از صفت خلافت خود بهره ميجست، سياست «پان اسلام» وي همين است. سلطان كم و بيش در زدن چنين پيوندي كامياب شد و اقدامات مهمي در راستاي اجراي سياست راهبردي «اتحاد اسلامي» انجام داد. او در این راستا در صدد بر آمد طرح رسمي كردن زبان عربي در كنار زبان تركي را به اجرا درآورد، که با مخالفت و مقاومت پان تركها مواجه شد. همچنین مراكز آموزش مذهبي، فرهنگي و تبليغات ديني داخل و خارج را گسترش داد. مانند تأسيس دانشگاه حميديه پكن. طرح اصلاح آموزش ديني از تدابير او بود.
شيخ محمد عبده از اين طرح حمايت و همكاري ميكند و نامههايي با عناويني چون «حضرت ظل اللهي» جناب خلافت پناهي، حامي حقيقي امت اسلامي، اميرالمؤمنين،برای سلطان عبدالحمید مینویسد. شيخ محمد عبده مينويسد: در ميان مسلمانان، هر فرد با وجداني، حفاظت از دولت عثماني را، پس از ايمان به الله و رسولش، در بنيانهاي ايمان ديني، سومين اصل ميپذيرد. نكته مهم اين است كه سلطان عبدالحميد دوم (و چند سلطان پيش از او) و خلافت عثماني در اين دوران، بيشتر از سوي جريانهايي از دنياي اهل سنت و بويژه سرزمينهاي عربي، تهديد ميشد تا دنياي شيعيان. بويژه از طرف سلفيها و وهابيت تهدید می شد. نه ايرانيان و ساكنان صحراها بودند كه سلطه عثماني را در عراق تهديد ميكردند. و اينها مورد حمايت استعمار غرب هم قرار ميگرفته اند.
نام سید جمال با جنبش اتحاد اسلام و بيدارگران و اصلاح طبان برجسته پيوند خورده است
دکتر خامه یار بیان کرد: جمال الدين اسدآبادي (متوفاي 1351 ق (احتمالاً 1314 قمر / 1275 شمسي)) و محمد عبده (متوفاي 1323) از رهبران نسل اول تجدد خواهان اسلامي هستند و وحدت اسلامي را يكي از مهمترين اهداف آرمان خود ميشمردند و تلاش فراواني براي وحدت شيعه و سني بخرج دادند. جنبش وحدت اسلامي در آن زمان بيش از آنكه ماهيتي صرفاً مذهبي (كلامي و فقهي) داشته باشد برخوردار از جوهرهاي سياسي ـ فرهنگي بود هر چند سيدجمال الدين رهبر مذهبي بود. اما هدف اوليه شان هدف سياسي بود. آنها ميخواستند به نفوذ و سلطة غرب بر جهان اسلام پايان بخشند.
مسئله همسازگرايي در جهان اسلام از نيمة دوم سدة 12 ه ـ ق/18م به بعد به شيوهاي روشنتر در پيوند با استعمار غرب قابل بررسي است. بهر حال، بيترديد سيدجمال الدين، برجسته ترين چهرة جنبش وحدت اسلامي در دوران جوشش اين جنبش است (نيمة دوم سدة سيزدهم و نيمه اول سدة چهاردهم است) نام وي با جنبش اتحاد اسلام و بيدارگران و اصلاح طبان برجسته پيوند خورده است. ميتوان گفت از شكلگيري دولت صفوي تا پايان عصر قاجار.هيچ انديشهگر ايراني، همانند سيد توجه و علاقه جهان اسلام را به خود جلب نكرده است. نويسندگان و بزرگان زياد درباره او نوشتهاند. شيخ محمد عبده يار و ياور سيد كه خود از پرآوازهترين رجال جنبش اتحاد اسلام است ميگويد: «…. او گوهري است كه گوهر شناس نميتواند بهايي براي او بينديشد…».
رساله «اتحاد اسلام»در شمار مهمترين و جالب توجهترين ادبيات مكتوب اتحاد اسلامي است
وی ادامه داد: در ميان ميراث مكتوب اتحاد اسلام، يا نهضت بيداري و وحدت اسلامي آن دوران ميتوان گفت، رساله «اتحاد اسلام» اثر مشهور ابوالحسن ميرزا شيخ الرئيس قاجار، در شمار مهمترين و جالب توجهترين ادبيات مكتوب اتحاد اسلامي است. متني است علمي ـ كاربردي كه موجب غناي ادبيات مكتوب وحدت اسلامي شده است.
جايگاه علمي و اجتماعي مؤلف به عنوان عالمي شيعي و شاهزادهاي ايراني بر اهميت اين تأليف افزوده است. او با سيد در استانبول همراه با سلطان عبدالحميد به عضويت انجمن اتحاد اسلام در ميآيد. در مساجد و مدارس سخنراني ميكند و مورد حمايت سفارت عثماني در ايران قرار ميگيرد.
رساله اتحاد اسلام براي وحدت اسلامي را كه طرح ميدهد، و شايد بهترين رسالة فارسي است كه راه اصلاح مسائل اسلامي را در قرن 19 نشان داده است.و در كاهش ناهمسازگرايي مسلمانان و تلطيف فضاي ميان پيروان مذاهب اسلامي به ويژه ميان اتباع ايران و عثماني بيتأثير نبوده است. وي با صراحت مفهوم اتحاد اسلام را بازگو ميكند: «شايد بعضي گمان ميكنند كه بنده ميخواهم عقايد راسخه شعب مختلفه اسلام را متحد كنم، پر واضح است كه اين امري است صعب المنال و در اعلي درجة اشكال، تبديل معتقدات ثابته مشكلتر از نزع روح است و قابض الارواح ديگري است: «ولكل امه اجل» بديهي است مقصود نه اين است كه شيعه سني شود يا سني راه تشيع گيرد: «لكل وِجَهة هو مُوّليها». شيخ الرئيس، خلافت سلطان عبدالحميد دوم را محور طرح وحدت اسلامي معرفي كرده و به سوي او دعوت ميكند و صريحاً اعلام كرد كه وظيفة همه مسلمانان اين است كه «خليفة عثماني» را مركز دنياي اسلام بدانند…. و علماي مقيم عتبات را به اين امر توجه داد.
سرنوشت ایده وحدت اسلامی داشت، پس از فروپاشی خلافت عثمانی
دکتر خامه یار افزود: در سال 1924، آتاتورك خلافت را به طور كلي ملغي و خليفة وقت و وابستگان او را از تركيه اخراج كرد. و كشورش را لائيك اعلام كرد و بخش عمدهاي از مسلمانان براي نخستين بار پس از 1340 سال خود را بيخليفة ميديدند.شانزده تن از علماي الازهر به اين بهانه كه كل تركها بيش از 2% مسلمانان را تشكيل نميدهند، تصميم لغو خلافت را محكوم و غيرقابل قبول اعلام كردند و با اين استدلال كه «من مات و ليس في عنقه بيعه مات ميتة الجاهلية» باقي گذاشتن مسلمانان و جهان اسلام را بدون خليفه مجاز ندانستند. نهضت اخوان المسلمين، محصول يكي از دورههاي پيچيدة تاريخ و تنها 4 سال پس از فروپاشي دولت عثماني يعني در سال 1928 تشکیل شد.
اوضاع جهان اسلام هم به لحاظ سیاسی و هم فکری دچار آشفتگی شدیدی بود. در این فضا نهایتا آن حرکت حسن البنا آغاز شد و برای ایجاد یک موج یا ایجاد یک مقاومت در برابر موج تجددخواهی (خیلی با تحفظ میگویم) یا گسترش فساد از منظر اخوان، اینها یک حرکت هایی را شروع کردند، یک جمعی را آغاز کردند. اینکه اخوان المسلمین نامگذاری شد علتش این بودکه میگفتند ما با چه عنوانی حرکت کنیم، تحت چه تشکلی؟ با چه نامی؟ گفتند ما همه مسلمانیم، برادریم پس بگذاریم “اخوان المسلمین ” .
یعنی حرکت به این شکل از اسکندریه مصر شروع شد. چون بافت مردم مصر بافت مذهبی بود به شدت این فکر رواج پیدا کرد. برنامههای مختلف، مراکز مختلف در شهرهای مختلفی ایجاد شد و بعد منجر شد كه اینها به سمت پايتخت ( قاهره ) بیایند و مرکزیتشان را در قاهره متمرکز کنند. مهم ترین پایه اندیشه اخوان المسلمین در این شرایط که بحث مدنظر ما هم هست، تاکیدشان بر وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی و پرهیز از هرگونه اختلاف فرقهای است که از اصول ثابت و محکمات اخوان به شمار میرفت. ردپایی از تمایلات و آثار فرقه گرایی مذهبی در هیچ یک از نوشتههای رهبران اخوان وجود نداشت. قاعده طلایی المنار که مورد تاکید حسن البنا بود هم چنان به عنوان قاعده اصلی هست و معیار موفقیت سایر تشکلات اسلامی اهل سنتی که به عنوان جریانهای تاثیر گذار بعد از اخوان یا در خود اخوان مطرح شد معیارشان دوری از اندیشه وحدت گرایانه حسن البنا و مرشدهای بعدی اخوان بود. حسن البنا هنگام زیارت خانه خدا در حج 1948 با آیت الله کاشانی دیدار کرد و میان آن دو تفاهم و اتفاق نظر حاصل شد. علاقه اخوان المسلمین به برخی رهبران حرکت اسلامی ایران از جمله آیت الله کاشانی به حدی بود که گفته میشود ایشان از سوی برخی اخوانیهای مصری نامزد رهبری اخوان شده بود. نواب صفوی هم روابط بسیار نزدیکی با اخوانیها داشت.
نقش مسئله فلسطین در گردآمدن امت اسلامی
وی گفت: همواره موضوع فلسطین به عنوان “قدس الاقداس” مسلمانان عامل همگرایی ما با جهان اهل سنت بوده. یعنی اگر فلسطین امروز وجود نداشت ما تیر خلاص هم فکری و هم سازی مذهبی را داشتیم. مسئله قدس از ابتدا وجود داشت. این سوال مهمی است. امام قبل از 1967 که جنگ شش روزه است و قبل از اینکه جولان، سینا، مسجد الاقصی، کرانه غربی که اعراب همه اینها را در جنگ شش روزه واگذار کرد، یعنی سال 42 در مدرسه فیضیه در سخنرانی معروفشان در عصر عاشورا 18 بار نام اسرائیل را در سخنرانی یک ساعته شان به کار بردند. آن سخنرانی برعلیه دیکتاتوری و استبداد داخلى و نظام شاهنشاهی بود. اصلا بحث خارج نبود ولی امام از همان آغاز، نهضت ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری خودشان را به مسئله ضداستعماري و ضداسرائیلي و استعمار، گره میزنند. 18 بار نام اسرائیل را به کار میبرند و 15 بار نام شاه را. در سالیان اخیر تقريباً همه پایگاههای تقریب بخاطر فضای اسلام هراسی، شیعه هراسی و ایران هراسی که ایجاد شد و گسل سیاسی تبدیل به گسل مذهبی شد، از دست رفت و فقط ” قدس ” ماند و الان این محور موضوع بسيار مهم وعامل اساسى همگرایی ما با جهان اهل سنت است.
تاثیر انقلاب اسلامی بر روابط وحدت آمیز امت اسلامی
دکتر خامه یار خاطر نشان کرد: نقش انقلاب اسلامی در اين امر بسیار حیاتی است. با پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابیون ایرانی صفحه جدیدی در روابط خود با جهان تسنن گشودند و به نظریات و اندیشههای وحدت جویانه خود عینیت بخشیدند. و در این راستا گامهای بسیار بلندی برداشتند. مثلا در نخستین سال پیروزی انقلاب امام در پيامى به مناسبت حج، حجاج ایرانی و شیعیان سایر کشورها را به شرکت در جماعات اهل سنت ترغیب میکنند و آنان را از برگزارى نمازهاى جماعت موازى بر حذر مىدارند. همچنین در بخشی از اين پیام میفرمایند: «در وقوفین متابعت از حکم قضات اهل سنت تسنن لازم و مجاز است اگرچه قطع به خلاف داشته باشید.» بسیاری از صاحب نظران وتحليلگران اهل سنت همچون فهمی هویدی فتوای فوق را به مثابه انقلابی در روابط شیعه و سنی میدانند.
بسيارى از شخصیت هاى تأثير گذار اهل سنت، به انقلاب اسلامی اقبال نشان داده و از رویکرد وحدت گرایانه آن استقبال کردند. شيخ محمد غزالي، راشد الغنوشي، ابراهيم المصري، فتحي يكن، شيخ سعيد شعبان، امام بخارى، كليم صديقى و… از جمله این شخصیتها هستند.
چگونگی استمرار فعالیتهای دارالتقریب مصر پس از پیروزی انقلاب اسلامی
وی گفت: دارالتقریب مصر در پی ملاقات نمایندگان چهار گروه معروف اهل سنت و نمایندگان دو گروه شیعه امامیه و زیدیه پایه ریزی شد و بیانیهای به این شرح منتشر کرد: «اجتماع کنندگان در این موارد به توافق رسیدند که فرد مسلمان کسی است که به خداوند یگانه و به محمد ص پیامبر و فرستاده او که پیامبری پس از او نیست، و به قرآن کتاب آسمانی و به کعبه قبله گاه و خانه مستور و به ارکان شناخته شده پنج گانه و ایمان به معاد و به عمل به فروع دین اعتقاد کامل داشته باشد . این ارکان مورد اتفاق نمایندگان مذاهب معروف چهارگانه اهل سنت و نمایندگان مذاهب دوگانه شیعه امامیه و زیدیه قرار گرفته است.»
در این نهاد علاوه بر عضویت شیخ بزرگ الازهر و مرجع عظیم الشان وقت و مفتی بزرگوار امام عبدالمجید سلیم و امام مصطفی عبدالرزاق و شیخ محمود شلتوت، حسن البنا و شیخ محمدتقی قمی نیز عضویت و نقشی برجسته داشتند. عضویت این دو مدخلی برای ارتباطات بعدی دو جنبش شد. بعد به آقاي بروجردي خبر داده شد و بعدا ايشان تأييد و همراهي كرد.
شیخ محمدتقی قمی یک جوان عربی دان بود که توسط قوام السلطنه به مصر فرستاده شد. او از سال 1324 ماموریت داشت بحث تقریب را به سرانجام برساند. قضیه این بود که بعد از استفراغ یکی از حجاج ایرانی در مسجدالحرام به نام ابوطالب یزدی و گردن زدن او توسط حکومت سعودی سه سال حج شيعيان تعطیل شد. در پی این اتفاق قوام السلطنه به فکر بازسازى روابط باعربستان افتاد. البته اول “رجال التقریب” شکل گرفت و بعد اسم آن به ” دارالتقریب ” تبدیل شد. گفته مىشود كه کلمه تقریب نیز ابتکار حسن البنا بود. فراز و نشيب دارالتقريب بستگي به روابط سياسي ايران و مصر داشت. در زمان جمال عبدالناصر این روابط به هم خورد و خلل هایی در تقریب به وجود امد. اما در زمان انور سادات بهتر شد. اما پس از پيروزى انقلاب اسلامى، تحولات بزرگى در اين مقوله ايجاد شد.
جالب است که امام خمينى(ره) هيچگاه واژه “تقریب” را به کار نبردند . نگاه امام به تقريب يك نگاه كاملاً مردمی و به تعبیر عربها “جماهیری” بود. یعنی همان نگاهی که ايشان به اسرائیل داشتند : اسرائيل را “غده سرطانی” مىناميدند، مفهوم غده سرطانی برای عموم مردم کاملا آشنا وقابل فهم وهضم است . یک بیماری هولناک و خبیثی است که باید از بین برود. یعنی راه مداوا و معالجه اش از بین بردنش است. یا تعبیری که اگر هر مسلمانی یک سطل آب به اسرائیل بريزد اسرائیل غرق مىشود. یعنی تماماً مفاهیم مردمى یا مردم فهم مورد استفاده امام بوده است. به نظر مىرسد و بر اساس فهم و برداشت بنده، امام رویکرد نخبگانی به وحدت ندارند. من کلمه تقریب را در سخنان امام نيافتم. آن چیزی که ایشان مدنظر داشتند؛ یک حرکت جهادی فراگیرِ مردمی است. این نگاه مبتنی بر تحقق مصالح عالية امت اسلام بود. ایشان شعارهاي مردمي بزرگي را مطرح كردند تا همة تودهها، درگير وحدت شوند. همچون آزادي قدس، مبارزه با صهيونيزم و… اصولاً قبل از امام، تقریب، عمدتا یک بحث سیاسی نبود. آن زمان بيشتر یک بحث فکری بود. بحث مشترکات ما واهل سنت بود. بحث پاسخگویی به ابهامات بود، المراجعات علامه شرف الدين را ملاحظه بفرماييد. در کنفرانس اخیر وحدت، متوليان، به این نتیجه رسیدند که اساساً ما دیگر از اين مقوله عبور کردهايم.
ما طی سی سال از برگزارى کنفرانسهاى تقريبى و وحدت، همه حرفهای همگرایی مان را با اهل سنت زدهايم، مشترکات فقهی، مشترکات اعتقادی، قبله و کتابِ واحد، پروردگار واحد، همه اینها به تفصيل بحث شده است. در حال حاضر اختلافات بیشتر اختلافات سیاسی است تا اختلافات مذهبى. اين اختلافات سیاسی است که زمامداران به دنبال آن هستند که به دان رنگ مذهبی بدهند. یعنی نوعی تبدیل گسل سیاسی به گسلهای مذهبی.
دوره های تاریخی تعاملات فکری و فرهنگی شیعیان ایرانی با نخبگان جهان اسلام
معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه افزود: می توان به سه دوره اشاره کرد: اولین دوره، دوره قبل از شکل گیری اسلام سیاسی است. یعنی دوره صفویه و عثمانی. در این دوره روابط بیشتر متاثر از موضع گیریهای دولتهای رسمی است. اما دوره دوم دورهای است که اسلام سیاسی شکل میگیرد. در این دوره هم شخصیتهای فرهنگی دوطرف وارد تبادلات فرهنگی میشوند و هم نهادهای مذهبی. دوره سوم مربوط به بعد از انقلاب اسلامى ایران است. در این دوره ارتباطات بیشتر تقویت میشود. در این دوره ارتباطات ما با جهان اسلام نهادی تر و سازمان یافته تر شده و در حوزهای فردی هم ارتباطات شخصیتهای ما با شخصیتهای جهان اسلام قوی تر شده است.
نهادها و سازمانهای فعال در عرصه وحدت
وی گفت: در اینجا باید هم به نهادهای رسمی و هم نهادهای غیر رسمی – اعم از حوزوی یا دانشگاهی و یا مردمی – اشاره کرد. این تعاملات فکری و فرهنگی در دوره بعد از انقلاب بهتر شد. دارالتقریب مصر بود که با مرجعيت قم قبل از انقلاب همکاری تنگاتنگی داشت. ندوه العلمای هند بود که باز با قم همکاری داشت. بعد از انقلاب مجمع الفقه جده که برآمده از سازمان تعاون اسلامی یا سازمان کنفرانس اسلامی بود با جمهوری اسلامی ارتباط وسیعی داشت، بخصوص با مجمع تقریب مذاهب و شخص آيتالله تسخيري. همچنین نهادهای علمی فرهنگی جهان اسلام با سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامى و رایزنیها و نمايندگى هاى فرهنگی ما تعامل داشتند. در این زمینه میتوان به آیسیسکو اشاره داشت، اتحادیه جهانی علمای مسلمین که توسط شیخ یوسف قرضاوی به وجود آمد، وقبل از ان جماعت اسلامی هند و پاکستان، نهضت العلمای اندونزی، همه اینها طی سالیان دراز به نحوی با نهادهای داخل کشورمان تعامل قابل توجهی داشتند. اما قبل از انقلاب سرآمد این همکاری ها، همکاری جنبش اخوان المسلمین بود با فدائیان اسلام و شخص شهید نواب صفوی که به قاهره رفت و سخنرانی معروفی در جمع دانشجویان دانشگاه قاهره انجام داد. آنجا به دانشجویان شیعه توصیه میکرد که به جنبش اخوان المسلمین بپیوندند .
شخصیتهای مطرحی که در تبادلات فکری با جهان اسلام فعال بودند
دکتر خامه یار بیان کرد: ما شخصیتهای بسیاری داشتیم که به این امر همت میگماردند ولی هریک از منظری و جنبهای خاص. مثلا سیدجمال الدین به دنبال اتحاد اسلامی و تحت پرچم خلافت عثمانی بود. آیت الله کاشانی، شهید نواب صفوی، آیت الله طالقانی و میرزا خلیل کمرهای بحث قدس شریف را محور تعاملات خود با جهان اهل سنت قرار داده بودند و به دنبال یک جنبش ضدصهیونیسم بودند. آیت الله بروجردی و شیخ محمدتقی قمی مسئله تقریب مذاهب را محور تعاملات خود قرار داده بودند. امام خمینی «ره» به دنبال اسلام انقلابی و گستراندن وحدت اسلامی در میان تودههای جهان اسلام بود. آیت الله خامنهای علاوه بر وحدت مسلمانان بیشتر بر مسئله مقاومت تاکید دارند. دیگرانی مثل دکتر شریعتی و ملي مذهبيها نیز بودند که مسئله روشنفکری دینی، عدالت اجتماعی و احیای اندیشه دینی اصلاحی را مدنظر داشتند.
اگر بخواهیم به صورت خاص روی شخصیتها تمرکز کنیم ابتدا باید به آیت الله کاشانی بپردازیم. ایشان از دو منظر معروف بود در جهان عرب. یکی شركت در جنگ 1920 عراق بر ضدانگليسيها كه جنگيده و مجروح شده است. و دوم به خاطر بعد مبارزاتي ضدانگليسياش در ايران و حوادث ملي شدن نفت و همراهي که در مقطعي با مصدق داشت. او به این دلیل نزد اخوان المسلمین و اسلامگرايان خيلي پرآوازه است.
مسئله ملی شدن صنعت نفت در ایران و ملی شدن کانال سوئز در مصر تقریبا همزمان است. آیا میشود گفت تاثیر و تاثراتی در این میان رخ داده؟
معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه گفت: بله حتما همین طور است. قرضاوی در سفرش به تهران میگفت در دانشگاه قاهره که به استقبال نواب آمده بودند شعار میدادند: «کن کاشانی یا شیخ الازهر» یعنی شیخ الازهر همانند کاشانی باش. به فاروق میگویند مانند مصدق باش: «کن مصدق یا فاروق». شخصیت بزرگ دیگر شهيد نواب صفوی است. شايد سرشناسترين مجاهد و مبارز ايراني است كه همچنان مورد احترام اخوان و جريانهاي اسلام سياسي اهل سنت است. هم چنان نواب در ذهن اخوانیهای امروز میدرخشد. او به دعوت سيد قطب به مصر رفت و تاثیر بسیاری بر اخوانیها گذاشت. وقتي نواب دستگير ميشود، اخوانيها يك گروه حقوقي تشكيل ميدهند كه بيايند در ايران و از نواب دفاع كنند در دادگاه و رژيم شاه به اينها ويزا نميدهد.
تاثیر گذاری نواب از مجاهدین عرب همچون عبدالقادر الجزایری و دیگران
دکتر خامه یار تاکید کرد: دقیقا. عبدالقادر الجزایری، امین الحسینی و… نواب در بحث مبارزات ضد انگلیسی آن موقع نقش داشت، در مبارزات ضد استبدادی نقش داشت و متاثر از آنها بود. اخوانیها مرحله طلایی شان مبارزه با صهیونیستها و مشارکتشان در دفاع از مردم فلسطین در سالهای 1948 بود. نقش اساسی داشتند. آن نقش جهادی به شدت روی نواب اثرگذار بود. آنقدر اثرگذار بود که نواب را واداشت که سفری به مصر داشته باشد. در اوج جوانی اش آن سخنرانی غراء اش و دعوتش از شیعیان که به صفوف اخوان بپیوندند و به عضویت اخوان در بیایند واين نشان از تاثیرگذاری اخوان روی اندیشههای نواب دارد.
شخصیت مطرح دیگر آيت الله طالقاني است. ایشان در سال 1341 در مسجد هدايت پيروزي انقلاب الجزاير را جشن گرفت. نهضت آزادي و مهندس بازرگان، سحابي و…، سيدغلامرضا سعيدي حضور داشتند. اینها در قضیه الجزایر متاثر از شریعتی بودند. يك نمايندهاي كه از الجزاير آمده بود در اين جشن شركت كرده بود. وقتی این جشن اتفاق افتاد هنوز ایران و الجزایر روابط رسمی نداشتند. آیت الله طالقانی در سال 1338 و 1340 براي شركت در ” مؤتمر اسلامي “به مناسبت جشن معراج به بيت المقدس كه در آن زمان قسمتي از خاك اردن بود و به همراهي آيت الله كمرهاي و علماي ديگر مسافرت ميكنند، اين اتفاق قبل از جنگ شش روزه ١٩٦٧ اعراب و اسرائيل بود. در سال 1338 نيز، سيدمصطفي كاشفي خوانساري از طرف آيتالله بروجردي براي رساندن پيام ايشان به “شيخ شلتوت ” شيخ الازهر و مفتي مصر به آنجا ميرود و تحث تاثير انقلاب مصر و شخص ناصر قرار مىگيرد و تشكر از او به خاطر فتوا به كشورهاي اردن، مصر و تونس و مراكش مسافرت كردند و با ملك حسين پادشاه اردن ملاقات ميكنند.
آیت الله طالقاني علاوه بر آشنايي با نمايندگان كشورهاي مختلف اسلامي با مسئله فلسطين و مصائب و رنجهاي مردم فلسطين و مشكلات اعراب در نبرد با صهيونيزم بيشتر آشنا ميشود. و بعد از بازگشت از سفر، در دفاع از قضیه و مردم فلسطین و مخالفت با صهیونیزم تلاش بیشتری مینماید. هيئت مزبور در تاریخ 6 اسفند ماه 1338 به کشور باز میگردد. این هیئت در بیتالمقدس نیز به اتفاق پادشاهان اردن و مراکش نماز جمعه اقامه مىكنند . و در اردن نیز از دبیرستان شیعیان که مجهزترين مدرسه شهر میباشد دیدن کردند. آقای طالقانی از شیخ الازهر هم دعوت به ایران کرد که ایشان اين دعوت را پذیرفت.
آیتالله طالقانی با عبد الفتاح عبد المقصود رابطه داشت. عبدالمقصود کتابی دارد به نام ” الامام علیبن ابیطالب ” که 6 جلدی است. جلد اول آن را آیتالله طالقانی در زندان به فارسى ترجمه کرده و یک نامه هم آیتالله طالقانی در اول کتاب چاپ کرده است. بقیهاش را هم محمدمهدی جعفری داماد مرحوم بازرگان ترجمه کرده است. عبدالفتاح مقصود نامهای به محمدتقی قمی مینویسد و اظهار خوشبختی میکند که کتابش توسط آقای طالقانی ترجمه و چاپ شده است. مرحوم طالقانی دو هفته بين مصر و مراكش و الجزاير ماند و در رابطه با وحدت ميان شيعيان واهل سنت سخنراني كرد.تا گفتماني بين حوزههاي ديني شيعه و سني داشته باشند. شخصیت مطرح دیگر آیت الله خامنهای است که دو کتاب از سیدقطب را به فارسی ترجمه کرده که تاثیر زیادی بر انقلابیون مذهبی ایران داشت. ایشان کتاب دیگری نیز درباره نهضت مسلمانان هندوستان ترجمه کردند. کتابهای دیگری از سیدقطب مثل “معالم فی الطریق” نیز ترجمه شد که قبل از انقلاب روی انقلابیون ما تاثیر بسزايى داشت. همچنین باید به کتاب ” ماذاخسرالعالم بانحطاط المسلمین ” ابوالحسن ندوی اشاره کرد که توسط مرحوم شيخ مصطفی زمانی ترجمه شد و در میان انقلابیون ما موثر بود.
شخصیت دیگر مرحوم دکتر شریعتی است. ایشان در جریان انقلاب الجزایر فعال بود و با انقلابیون این کشور ارتباط داشت. دکتر شریعتی حتی در فرانسه بخاطر فعالیتهای انقلابی اش به نفع انقلاب الجزایر به زندان رفته بود. جایگاه او نزد انقلابیون الجزایر بسیار رفیع بود، به طوری که وقتی شريعتي در ایران در زندان بود، بوتفليقه رئيس جمهور مستعفي الجزاير از محمدرضا شاه درخواست آزادى او را كرد. بوتفليقه آن موقع وزير خارجه الجزاير بود و در عقد امضاي معاهده الجزاير بين ايران و عراق نقش بزرگى ايفا كرد و چون علاقهمند به ايران بود به شاه كمك كرد. شريعتى در مطرح شدن انقلاب الجزایر در ایران خیلی موثر بود.
شخصیت مطرح ِدیگر امام موسی صدر است. امام موسي صدر در 1964 براي نخستين بار فكر گفتگوي اديان را مطرح كرد. در سال 1967 پاپ را در رم ملاقات كرد. رسانههاي عرب او را دو قلو با شيخ حسن خالد مفتي اهل سنت لبنان دانستند به خاطر شدت نزديكي آنان نسبت به هم، شيخ حسن خالد بعدها توسط افراد ناشناسى در بيروت ترور شد. امام موسي صدر دائم در كنفرانس هاى انديشه الجزاير شركت ميكرد و با علماي بزرگ همچون مولود قاسم، مالك بن نبي، احمد حماني و با خود هواري بومدين ملاقات ميكرد. اما كنفرانس دهم الجزایر ويژگي خاصي داشت. مالك بن نبي، جامعه اسلامي را جامعه عقب مانده و جامعه ما بعد از موحدان، و با جامعه بعد از تمدن ميناميد… و معتقد بود كه بايد اسلام را به اين جامعه از نو معرفي كرد. لذا عنوان اين كنفرانس «ملتقي التعرف علي الاسلام» بود. در این کنفرانس هم امام موسی صدر شرکت داشت.
شخصیت دیگر مرحوم ملاصالح مازندرانی معروف به علامه سمنانی است. او با دارالتقریب مصر همکاری میکرد و مقالاتی در رسالة الاسلام از ایشان منتشر شده است. شخصیت دیگر مرحوم دكتر سيد جعفر شهيدی است. ایشان رئيس مؤسسه لغت نامه دهخدا واز پژوهشگران برجسته زبان و ادبيات فارسي، فقه و تاريخ اسلام و از شاگردان برجسته علي اكبر دهخدا و بديع الزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود. از خصوصيات مهم مرحوم، ديد بينالمللي او نسبت به فعاليتهاي علمي و دانشگاهي است… و نگاه او به آينده تمدن اسلامي است. شخصاً وقتی رایزن فرهنگی ایران در قطر بودم، افتخار ميزباني او را در قطر به اتفاق دكتر خليلي عراقي رئيس وقت دانشگاه تهران را داشتم. ایشان مجتهد بود و از شاگردان علامه طباطبايي و مرحوم آيتالله خويي بود. در كنفرانس انديشة الجزاير نيز شركت ميكرد و از خود عربها بهتر عربی سخن ميگفت… بسيار مسلط بود و متخصص.
شيعه در اسلام نوشته علامه طباطبايي به توصيه دكتر نصر است. دكتر نصر كتاب را ويرايش كرده و بر آن مقدمه نوشته است. اين كتاب به منظور معرفي شيعه در دانشگاههاي آمريكا نوشته شده است. شخصیت دیگر سیدحسین نصر است. ایشان كتاب «شيعه در اسلام» را بنا به توصيه علامه طباطبايي نوشته بود، ارتباطاتي با محيط خارج، بويژه در غرب و آمريكا با انديشمندان اهل سنت داشت. شخصیت دیگر دكتر مهدي محقق است. ایشان هم تحصیلات دانشگاهي و هم تحصيلاتي حوزهاي داشت و از فعاليتهاي فكري برون مرزي برخوردار بود. میتوان به آقای مجتهد شبستري نیز اشاره کرد. ایشان هم در آلمان بود و فعاليتهاي برون مرزي داشت و با اهل سنت در ارتباط بود. ایشان بعد از شهيد بهشتي در مركز هامبورگ فعال بود.
شخصیت مطرح دیگر سيدهادي خسروشاهي است. ایشان از پيشگامان فعاليتهاي بينالملل در حوزههاي علميه در تاريخ معاصر ماست. ایشان از فحول تقریب از زمان دارالتقریب مصر بوده و است و روابطي گسترده با دولتهاي عرب، مصر، الجزاير و… شبه قاره، تركيه و اروپا داشت. نويسنده و مترجم كتب اخوان المسلمين است. ایشان قبل از انقلاب در دارالتبليغ قم مسئول بخش بین الملل بود.از همان زمان سفرهاي مهمي به خارج از کشور داشت. از جمله در ملتقي الفكر الاسلامي شرکت میکرد. ایشان همفكري داشت به نام (پدرخانم آقاي دكتر سيدجعفر شهيدي) غلامرضا سعیدی که ایشان هم کتب بسیاری درباره جریانات اسلامی نوشته است. سيدهادي خسروشاهی بیشتر با جریانات عربی در ارتباط بود و مرحوم غلامرضا سعیدی با جریانات شبه قاره.
آقای خسروشاهی انتشاراتی به نام انتشارات رسالت داشت. پس از انقلاب هم مسئوليتهاي ديپلماتيك زیادی داشت. از جمله سفیر ایران در واتیکان و مدیر دفتر حافظ منافع ایران در مصر بوده است. ایشان روابط بسیار خوبی با اخوانیها و علمای الازهر دارد. در زمینههای مطالعاتی و اسنادی کارهای بسیاری انجام داده، ازجمله درباره جمال الدين اسد آبادي، محمد عبده و سایر بزرگان جريان اسلامگرایی. شخصیت دیگر مرحوم آيت الله واعظ زاده خراساني است. آيت الله واعظزاده از شخصيتهاي پرسفري است كه يك دوره به كشورهاي مهم عربي مثل مصر، مراكش، مغرب، الجزاير و… سفر كرده بود . ایشان دبیر مجمع تقریب مذاهب اسلامی و قائم مقام شيخ يوسف قرضاوي در اتحاديه علما المسلمین بود. ایشان سخنرانيهاي متعددی در کنفرانسهای بین المللی داشت و در مجمع فقه اسلامی نیز شركت ميكرد.
شخصیت دیگر، شيخ محمدسعيد نعماني است. ایشان كه از شاگردان شهيد صدر بود فعاليتهاي گسترده بینالمللی داشت. ایشان مدتی هم معاون سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي بود. اما باید به شخصیت بسیار مهم و مطرح اشاره کرد و آن آيت الله تسخيري است. ایشان سرآمد همه تقریبیها است كه بيش از 700 سفر خارجي و شركت در كنفرانسها را در كارنامه خود دارد. مسئولیتهای بسیاری نیز داشته است ازجمله: ریاست سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دبیرکلی مجمع جهانی اهل بيت و تقریب مذاهب، معاونت بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی و مشاور رهبری است .
دکتر محمدعلی آذرشب نیز از جمله شخصیتهای برجستهای است که ارتباطات بین المللی بسیار داشته است. ایشان شخصیت دانشگاهی است. فصلنامههای ” ثقافتنا ” و ” حضارتنا ” را مدیریت میکرد و ارتباطات گستردهای با نخبگان جهان اسلام داشت و در همایشهای بین المللی بسیاری شرکت کرده بود. ایشان رايزن فرهنگي ایران در سودان و سوريه بوده است و در مجمع جهانی تقریب مذاهب نیز مسئولیت داشته است.
شهيد بهشتي يكي ديگر از شخصيتهايي است كه با علماي مذاهب در اروپا ارتباط گسترده داشته است. سيدمحمد خاتمي هم با روشنفكران سني مذهب ارتباط داشت علاوه بر اينها خيل دانشجويان ايراني در شبه قاره، اروپا و آمريكا در قالب انجمنهاي اسلامي با جوانان تحصيلكرده سني مذهب جهان اسلام مرتبط بودند. و نيز طلبهها و روحانيون از شخصيتهاي ديگري نيز ميتوان نام برد كه به نحوي با اهل سنت در ارتباط بودند.
آقايان دعايي ـ هادي نجف آبادي ـ علي جنتي ـ كمال خرازي ـ شيخ حسن ابراهيمي ـ سيدمحمد غرضي و شهيد محمد منتظري آقاي ميرآقايي معاون سابق آيت الله تسخيري نيز از شخصيتهاي تقريبي است كه حضور مداومي در مجمع تقريب و نيز درمجع الفقه الاسلامي داشت. در اينجا لازم است نامي هم از علماي ايراني اهل سنت كه در حوزه تقريب و همگرايي مذهب نقش داشتهاند. از اين افراد، نامهايي همچون مولوي محمداسحق مدني كه در نجف به ديدار امام رفت بود، آقايي نذير احمد سلامي، ماموستامحمد شيخ الاسلام و… .
تاثیر همایشهای و کنفرانسهای بین المللی در افزایش مراودات فکری و فرهنگی ما با جهان اسلام
دکتر خامه یار خاطر نشان کرد: بعضی از همایشها واقعا تاثیرگذار بودند. مثلا “ملتقی الفکر الاسلامی” در الجزایر كه از سال 1968 تا 1990، 22 دوره برگزار شد. این همايش برند اندیشهای جهان اسلام بود. محل گردهمایی علمای اسلام با همه گرایشها و همه مذاهب و همه نحلهها بود. پديده فوق العادهای بود. از قبل از انقلاب علما وانديشمندان ما در این کنفرانسها شرکت میکردند. ايت الله تسخیری، سید هادی خسروشاهی، امام موسی صدر و .. شركت كنندگان ثابت بودند. کنفرانس وحدت اسلامی ما در ایران كه به نوبه خود در ادامه كنفرانس انديشه اسلامي برگزار ميشود. نیز متاثر از این کنفرانس ایجاد شد. این کنفرانس خود متاثر از افکار و انديشه هاى اندیشمند سرشناس الجزایر مالک بن نبی برگزار میشد و هدفش گردآوردن همه نخبگان سیاسی و فکری جهان اسلام دور یک میز بود. این کنفرانس 8 تا 10 روز ادامه پیدا میکرد و مباحث بسیار مهمی در آن مطرح میشد. اندیشمندان، مبلغین، اصلاحگرايان ِچپ و راست، و با ابتكار مرحوم مولد قاسم بلقاسم وزير وقت امور ديني الجزاير، شیعی و سنی و ديگر مذاهب در آن شرکت میکردند. از جمله شرکت کنندگان این کنفرانس میتوان به: ابوزهره، محمد غزالی، یوسف قرضاوی، زینب الغزالی، فتحی یکن، محمدسعید بوطی، احمد سحنون، ابوالحسن ندوی، فهمی هویدی، متولی الشعراوی و از اروپا هم گاهی اسلام شناسان برجسته مثل ارکون و روژه گارودی شرکت میکردند و از ایران و لبنان و عراق علمای شیعه برجستهای مثل امام موسی صدر، آیت الله تسخیری، سيدهادي خسرو شاهي، مرحوم سيدجعفر شهيدي، بعد از انقلاب شركت ميكردند. خلاصه اينكه این کنفرانس يكي از مهمترين كانونهاي تلاقي و هم انديشی علماي سني و شيعي و بخصوص ايران بود. بعضی اراى علمای شیعه در آنجا مورد استقبال جدی قرار گرفت. مثلا یکی از سخنرانیهای امام موسی صدر (المحاضره السنيه)که در سن 34 سالگی ایشان ارائه شده بود بسیار مشهور شد.
از ابتدای پیروزی انقلاب در جنبشهای آزادی بخش و عمدتا اهل سنت ورود پیدا کردم
معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه افزود: من از ابتدای پیروزی انقلاب در جنبشهای آزادی بخش و عمدتا اهل سنت ورود پیدا کردم. در جنبشهای آزادی بخش هم علاقمند بودم هم ارتباط وسیع و تنگاتنگی داشتم. تقریبا تمامی چهرههای شاخص امروز که حضور فعالی در عرصه مبارزات و فکر و اندیشه دارند، چه آنهایی که همراه هستند، چه آنهایی که نیمه راه یا در ایستگاههای آخر یا قبلِ آخر از قطار انقلاب به دلایلی پیاده شدند و یکی از دلایلش ممکن است بحران سوریه باشد، چه آنهایی که ترور شدند، چه آنهایی که به رحمت خدا رفتند، اینها کسانی بودند که سالهای اول و دوم انقلاب جذب انقلاب و چهرهها و رجالات انقلاب شدند. من تقریبا با همه اینها از همان ابتدا آشنا بودم. چه شیعه، چه سنی، چه عالم چه دانشگاهی، چه روحانی با همه اینها در ارتباط بودم.
نکته دوم کتاب “ایران و اخوان المسلمين، عوامل همگرايى و واگرايى” که رساله فوق لیسانس من از دانشگاه تهران است. مرکز دراسات الشرق الاوسط که بزرگترین مرکز مطالعاتی در لبنان است تا این کتاب را دید، آن را ترجمه کرد و یک مقدمهای هم از یکی از اساتید سرشناس دانشگاهی بر آن زد. بازخورد فوقالعادهاي در جهان عرب داشت. ترجمه اش چندین بار تجدید چاپ شد و با انعكاس وسيعى در جهان عرب به همراه بود. تا امروز هم اين نوشته همچنان مورد بحث ومناقشه متخصصان اين حوزه است . مخالفین اخوان آن را به عنوان سند همکاری اخوان با ایران مطرح میکنند.
از چهره هایی که از اول با او در ارتباط بودیم مرحوم شیخ محمد غزالی بود چهره سرشناس وبرجسته مصرى بود . اینجا آمده بودند برای مذاکره پیرامون ازادسازى اسرای مصریِ جنگ تحميلى صدام بر عليه كشورمان، من همراه ایشان بودم. وخاطرات فراوانى از اين سفر باقى مانده است. شیخ راشد غنوشی شخصيت ديگرى است که اولین سفرش براي شركت در نخستین کنگره ائمه جمعه و جماعات بود. در بازگشت مقاله هاى فكرى زيادى را نگارش كرد.
همیشه باانديشههاى امام همراه بود. مقالهای نوشته بود راجع به عمامه امام باعنوان ” عمامة لا كالعمائم ” و گفته بود این عمامه همانند دیگر عمامهها نیست. مقاله تحلیلی ديگرى نوشته بود در مجله المجتمع ارگان حركة الاتجاه الاسلامى انروز ونهضت اسلامى امروز تونس، و گفته بود پیامبر سه شخصیت را برای خلافت مسلمین کاندید و نامزد میکند. بعد نامی از مودودی و حسن البنا و امام خمینی برده بود که طرح چنين مسئله اى در فضاى انروز خیلی عجیب بود. در ديدارى كه در تونس با ايشان داشتم هنگام تبريك گفتن پيروزى انقلاب ان كشور، نشان حرکت النهضه خود را به من اهدا کرد. با شخصیت هاى مطرح جهان اسلام در لبنان امثال مرحوم دكتر فتحی یکن، شیخ سعيد شعبان، شیخ ماهر حمود، شیخ احمد الزین، ابوعمر المصری و … در ارتباط مستمرى بودم وهمواره منتقل کننده اندیشههای تقریبی جمهوری اسلامی به انها بودم. در قطر با چهرههای معروف اهل سنت و علما و اندیشمندانشان که در دانشکده الشریعه ” الهيات ” قطر متمرکز بودند در ارتباط بودم. دکتر علی قره داغی، دکتر عائشه المناعی، دکتر یوسف القرضاوی و… .
شاید هیچ کس به اندازه من با شیخ یوسف قرضاوی ارتباط نداشت. ارتباط روزانه داشتم در آن مرحله. ولی حوادث سوریه پیش آمد و باقی ماجرا که در جریان هستید… . در مراسم تودیع من در رایزنی فرهنگی ایران در قطر آقای قرضاوی پیامی تصویری از بیمارستان فرستاد و 12 ویژگی را راجع به من مطرح کرد و بعد گفت درود بر تهران که چنین فرزندانی دارد. این مراودات وگفتگوها تاکنون بابسیاری از این چهرهها ادامه دارد.
نخبگان اهل سنت که با نخبگان ایرانی مراودات فکری داشتند، از حسن البنا تا سیدقطب و تا الهضیبی و عمرالتلمسانی و محمدمهدی عاکف شيخ احمد كفتارو و دیگران همگی با ایران و نخبگانش به نحوی ارتباط داشتند. شیخ شلتوت از قیام 15 خرداد امام حمایت کرد. از جمله علمای اهل سنت لبنان میتوان به شيخ سعيد شعبان اشاره کرد که سفرهای متعدد به ایران داشت و در نمازجمعههای ما سخنرانی میکرد. همچنین فتحی يكن و همسرش که رییس دانشگاه الايمان طرابلس بود و شيخ احمد الزبن كه سالها دبيركل تجمع العلماي مسلمين بود، شيخ صبحي صالح و نيز شيخ ماهر حمود از علماي سرشناس شهر صيداي لبنان.
از علمای سوريه هم میتوان به مرحوم رمضان البوطی و کفتارو مفتی این کشور و نيز محمود عكام اشاره کرد. در قطر عائشه المناعی و دكتر علي قرهداغي و در راس آنها شيخ يوسف القرضاوي با نخبگان ایرانی ارتباط داشتند. اكثر کتابهای قرضاوی در ایران به فارسی و کردی ترجمه شده است. شخصیتهای بزرگی دیگری مثل شيخ محمد غزالي، تراب زمزمي، رهبران حماس مثل خالد مشعل و رهبران جهاد اسلامی مثل فتحي شقاقي نیز ارتباطات گستردهای با ایران داشتند. همچنین میتوان به حسنین هیکل و فهمی هویدی اشاره کرد.
در حوزه شبه قاره جماعت اسلامی و در راس آنها ابوالاعلی مودودی ارتباطات خوبی با ایران داشت. از قبل از انقلاب با امام در ارتباط بود و بعد از انقلاب هم پیام تبریک فرستاد و هیئتی از جماعت اسلامی را خدمت امام در قم فرستاد. قاضی حسین احمد نیز بعد از فوت مودودی راهش را ادامه داد. ابوالحسن ندوی نیز چنین رویکردی داشت. کلیم صدیقی اندیشمند شبه قارهای و رییس پارلمان اسلامی لندن هم از شیفتگان انقلاب وامام بود و چند کتاب نیز درباره انقلاب اسلامی ایران نوشت. کاری که کلیم صدیقی برای معرفی اندیشههای امام بعد از پیروزی انقلاب کرد بیسابقه بود. ـ سميع الحق ـ طاهر القادري ـ فضل الرحمن و… نيز از علماي سني مذهب پاكستان هستند كه بارها به ايران آمدهاند.
از علمای مصری نیز میتوان به دكتر سيدطنطاوي، امام الاكبر و امام جماعت مسجد الازهر و شيخ دانشگاه الازهر اشاره کرد که درسال 2010 درگذشت. همچنین ديدارهايي با دكتر علي لاريجاني و دكتر حداد عادل داشت. با آقاي خويي ارتباط داشت و در تفسير قرآن ايشان هنگامي كه در بصره استاد دانشگاه بوده است، شركت ميكرد. هنگامي كه صدام، آيت الله خويي را تحت محاصره قرار ميدهد، علياصغر محمدي نماينده رسمي ايران در قاهره، نزد طنطاوي ميرود و ميگويد: الان وظيفة شاگردي است كه بايد انجام بدهد… بعد هم طنطاوي مصاحبه ميكند و از آقاي خويي حمايت ميكند. همچنین باید به شيخ احمد الطيب، شيخ الازهر اشاره کرد که عليرغم فشار سلفيها، دولتيها، سعوديها و فضاي ايران و شيعه هراسي، مواضع تقريبي نسبتاً مناسبي دارد… البته بعضا مواضع نامناسبی هم میگیرد. او هنوز برخلاف قرضاوي به فتواي شيخ شلتوت كه شيعه را مذهب پنجم در اسلام ميدانست سخت پايبند است. احمد الطیب تماسهايي با شيعيان نخبه عرب و گاهي با ايرانيان دارد. علامه عدل الفاسي شيخ ازهر قبل از انقلاب به ايران سفر كرد.
جریانی هم که به چپ اسلامی معروف است و بزرگانی مثل حسن حنفی نیز ارتباطات خوبی با ایران داشتند. نهضت العلما و انجمن محمديه اندونزی نیز ارتباطات بسیار گستردهای با ایران داشته است. عبدالرحمن وحید که رییس جمهور اندونزی هم شد و هاشم موزادی که مدتی رییس نهضت العلما بود علاقه بسیاری به ایران داشتند.
چالشهاییهای تعاملات فکری و فرهنگی ما با جهان اسلام
وی در پایان گفت: ما با چند چالش در این رابطه روبرو هستیم. یکی اینکه ما نگاهمان به شرق را تا حدود زیادی از دست دادیم. منظورم شبه قاره و شرقِ آسیا است. درحالی که اینها ظرفیتهای بزرگی هستند. هم به لحاظ تاریخی از پیشینه فرهنگی و فکری و اندیشهای والایی برخوردار هستند، هم به لحاظ جمعیتی و جغرافیایی دارای وسعت وحجم بالایی هستند، و هم به لحاظ همگرا بودن با ما، به جهت تمدنی، زبانی، فرهنگی؛ فوق العادهاند. نمونه اش همان دیداری که مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری شان از پاکستان داشتند وشما عظمت ان استقبال مردمی را دیدید. در هم آميختگي آنان به فرهنگ عاشورا و امام حسین بی نظیر است . چه هندوها چه اهل تسنن. شخصیتهای بزرگی مانند اقبال لاهوری، ابوالاعلی مودودی، ابوالحسن ندوی و… بر امده از این منطقهاند. این منطقه اشتراکات زیادی با ما دارد و حواشیای که در جهان عرب هست، اینجا نیست، و یا بسیار اندک است.
آسیای مرکزی هم برخی از این ویژگیها را دارد و ما تقریباً نسبت به آن بیتوجه هستیم. بله. چون نگاه ما به سمت جهان عرب است و متاسفانه از آنجا غافل بودیم. این نکته بسیار مهمی است. نکته بعدی بحث ترجمه کتابها است. ما به نهضت ترجمه توجه ویژه نداشته ایم. ترجمه یک طرفه بوده و بیشتر ما ترجمه کردیم. آنهایی هم که به زبانهای بیرون ترجمه شده بیشتر آثار امام و آثار شهید مطهری و علامه طباطبایی و مقام معظم رهبري است بوده است. بيشترين آثاري كه مورد توجه مترجمين آزاد قرار گرفته و هم چنان به عنوان پرفروش ترین کتاب نمایشگاههای بین المللی جهان عرب همین امروز است، آثار مرحوم دكتر علي شریعتی است. شما به بغداد بروید. دربغداد من دیدم کتابهای شریعتی چطور روزانه چاپ میشود. تاکید میکنم روزانه چاپ میشود، همین امروز. شاید گفته شود، خب احتمالا در عراق شیعیان مخاطب او هستند. نه، فضای اهل سنت هم هست. حوزه چاپ نمی کند. اتفاقا ممکن است حوزه مخالف باشد. کسانی چاپ میکنند که دنبال سود هستند. یعنی بازار دارد. بازار شیعه صرف هم ندارد. در بغداد است. بازار اهل سنت را هم دارد. این مسئله مهمی است.
ابتدای انقلاب كتابهاي مرحوم بازرگان مثل «البراگماتیه في الاسلام» و كتاب « الحد الفاصل بينالدين و السياسه» کمی در جهان اسلام مطرح شد. همچنین كتابهاي سيدمحمد خاتمي در مصر و در لبنان ترجمه شده توسط دارالشروق و مدبولي. متاسفانه فضاي اختلاف مذهبي در عدم نشر وكندي نشر كتابهاي ديني ما در جوامع اهل سنت نقش داشته است. با توجه به غنايي كه ما داريم در حوزههای فكر، انديشه خیلی میتوانیم برای جهان اسلام حرف داشته باشیم اما متأسفانه به حوزه اهل سنت وارد نشده است. يكي از علل مهم آن ادبيات منفي نويسندگان ما نسبت به مقدسات اهل سنت است. البته برخي از اندیشمندان جهان اسلام از قبيل حسن حنفي، حسن مكي، حسن ترابي و متأثر از ادبيات اندیشمندان بودند. ولی ظرفیت ما بیشتر از اینهاست. البته ما از آقايان جفاي زيادي ديديم.گسل سياسي به مذهبي تبديل شد و آقايان تمكين كردند…اما حداقل مي توانستيم رابطههاي فردي را بيشتر نگه داريم و آن را از دست ندهيم. متاسفانه بعضا فرصت داده شد به جريانهاي تشيع انگليسي و به جريانهاي ضدتقريبي در اماكن مختلف و… از طرف دیگر كنفرانس وحدت که ما برگزار میکنیم به دلائل خاص جنبه تبليغاتي تلقي ميشود و اين ظرفيت و فرصت را از دست داديم. کنفرانس وحدت ما بناحق بعنوان تبليغ و گسترش تشيع در جهان قلمداد و جا انداخته شد.